برگ آخر سال نود و سه
سلام بر توعشق جاودانه ام ، سلام بر تو لمس شاعرانه من ، سلام بر تو که نفسهایت را به نفسهایم گره می زنی و دستان کوچکت را دور گردنم حلقه می کنی تا دوست داشتنم رنگ نبازد ، سلام بر تو که دلت را خانه مهربانی ام کرده ای تا بدانم آنچه از زندگی دارم خاطره های زیبایی است که رهایم نمی کند و سلام بر تو که نگاهت محبت را می فهمد و آرامش را هدیه می کند و سلام بر تو دختر سه ساله ام که دلم را به امید آمدنت آذین بسته ام . سلام یسری جان ؛ لحظاتی را که برایت می نویسم ، تکرار دیدنی ترین نمایش زندگی من است . لحظاتی که تمام دلتنگی ها ، آخر خط همه دلواپسی ها، ، همه و همه تمام می شود و می رسد آنچه برای رسیدنش ثانیه ها را می...
نویسنده :
بابای یسری جان
1:52